سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دل تو را کشیده در آغوش سخت

من از آغوش صدای تو

مینشینم پای زلال رود

میرویم با عطر گلپونه ها

میشویم غبار خاک از

تشنگی شنزارها

من از صدای پاک تو

زلال میشود جانم...

با خود میخوانم زمزمه

خیال اندو ه های این زندانی

در خاک را...

در چشمم نبود روشنی نگاه تو

که بر دل بنشیند

تو بر دل نشستی

که چشم از تو روشنی گیرد

نشسته اینجا چشم ..

دل تو را کشیده در آغوش سخت

مکان هم گمان مبر

ذره ای...

بستاند تو را از آغوش من

چشم فرو میبندم و پیدا میشود

تو در قاب نگاه من

چه لبریزم ز شوق

چون تو میشوی تمام جلوه گاه من

من از آغوش صدای تو...

 لبریز میشوم